گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل چهاردهم
III ـ ژنو


ژنو در این هنگام از کانتونهای فدراسیون سویس نبود؛ ژنو، با آبادیهای اطراف خود، جمهوری مستقلی بود که مردمش به زبان فرانسوی سخن می گفتند و پیرو آیین کالون بودند. د/ آلامبر، که این شهر را در 1756 دیده بود، آن را در دایرة المعارف چنین ستود:
شگفت آور است شهری که جمعیت آن به 000’24 تن نمی رسد، و در سرزمینی با کمتر از 30 دهکده جا دارد، توانسته باشد مستقل بماند و یکی از شکوفاترین جوامع اروپا شود. این شهر، که در سایة آزادی و بازرگانی توانگر شده، در میان شعله های آتش قرار گرفته است، ولی از آتش آسیبی بدان نمی رسد. بحرانهایی که اروپا را به آشوب کشیده اند چشم اندازی هستند مایة سرگرمی مردم این شهر؛ و مردم ژنو، بی آنکه به آنها آلوده شوند؛ از نگریستن بدانها لذت می برند. ژنو، که با بازرگانی و آزادی به فرانسه، و با بازرگانی و دین به انگلستان پیوسته است، دربارة جنگهایی که این ملتهای نیرومند به آن دست می زنند به دادگری داوری می کند؛ ولی خردمندتر از آن است که جانب یکی از آن ملتها را بگیرد. ژنو دربارة فرمانروایان اروپا بدون چاپلوسی و ناحقی، و بدون ترس، داوری می کند.
مهاجرت هوگنوهای فرانسه اقتصاد ژنو را بیش از پیش شکوفان ساخت؛ اینان اندوخته و هنر خویش را به ژنو آوردند و این شهر را مرکز صنعت ساعتسازی جهان ساختند. به گفتة مادام د/ اپینه، 6000 تن از هوگنوهای فرانسه در این شهر سرگرم جواهرسازی بودند. صرافان و بانکداران سویس به درستی و کاردانی و هوشمندی انگشتنما بودند. دو تن از اینان، ژاک نکر و آلبرگالاتن، که هر دو اهل ژنو بودند، به ترتیب به وزارت دارایی لویی شانزدهم و وزارت دارایی کشورهای متحد امریکا، در زمان جفرسن، رسیدند.
حکومت ژنو، چون دیگر حکومتهای جهان، در دست طبقات ممتاز بود. تنها گروهی از ساکنان ذکور ژنو، که پدران و پدربزرگانشان تبعة ژنو بودند، حق داشتند به خدمات دولتی اشتغال ورزند. پس از این گروه حاکم، بورژوازی ـ صاحبان صنایع، بازرگانان، دکانداران، رؤسای اصناف، و پیشه وران ـ پرقدرت ترین مردم ژنو بودند. افراد طبقات حاکم و بورژوازی ـ که شمارة آنان از 1500 فزونتر نبود ـ سالی یک بار برای برگزیدن «شورای بزرگ»، که 200 عضو داشت، و «شورای کوچک»، با 25 عضو، در کلیسای جامع سن ـ پیر گرد می آمدند. این شوراها چهار کلانتر برای شهر برمی گزیدند و مسئولیت اجرای وظایف اجرایی را یک سال به دست آنان می سپردند. افراد طبقة سوم، که پدران و مادرانشان بیگانه بودند، «مقیم» نام داشتند و افراد طبقة چهارم، که از پدر و مادر غیرژنوی در ژنو زاده شده بودند، «بومی» خوانده می شدند؛ این طبقات از حق رأی محروم بودند. افراد «بومی»، با آنکه سه چهارم جمعیت ژنو را تشکیل می دادند، از همة حقوق مدنی، جز حق پرداخت مالیات، محروم بودند.

آنان حق اشتغال به بازرگانی و پیشه ها، حق رسیدن به مقامات سپاهی و صنفی را نداشتند. تاریخ سیاسی این جمهوری کوچک در اطراف پیکار بورژوازی برای رسیدن به قدرت، و تلاش طبقات فرودست برای برخورداری از حق رأی، دور می زند. در 1737، ساکنان شهر سلاح برگرفتند و قانون اساسی تازه ای را بر فرمانروایان خویش تحمیل کردند. قانون اساسی تازه همة رأی دهندگان را از حق برگزیده شدن به عضویت «شورای بزرگ» برخوردار ساخت و حق اعلام جنگ و صلح، حق پیوستن به اتحادیه های سیاسی، و حق اخذ مالیات را به «شورای بزرگ» سپرد. تنها «شورای کوچک» می توانست قوانینی به دولت پیشنهاد کند. «بومیان»، با آنکه هنوز حق رأی نداشتند، از حق اشتغال به پاره ای از پیشه ها برخوردار شدند. حکومت همچنان در دست فرادستان ماند، ولی سازمان آن بهبود یافت و اندکی از فساد آن کاسته شد.
انجمن روحانیان کالونی، پس از طبقة ممتاز، نیرومندترین سازمان جامعة ژنو بود. این انجمن بر آموزش، اخلاق، و زناشویی نظارت می کرد، و به هیچ مقام غیردینی اجازه نمی داد در کارهای آن دخالت کند. در این انجمن اسقف و راهبی نبود. د/ آلامبر فیلسوف اخلاق روحانیان ژنو را ستوده، و این شهر را جزیرة پاکدامنی، پارسایی، و میانه روی خوانده است. اخلاق طبقات بالای ژنو به دیدة او بسی پاکتر از طبقات بالای فرانسه بود. مادام د/اپینه، پس از چندبار تماس با ژنویان، آداب آنان را ستود و از آن چنین یاد کرد: «آداب کامل ... مردم آزادی که دشمن تجملند.» با اینهمه، روحانیان ژنو از اینکه جوانان در کاباره ها وقت می گذرانیدند وخانواده ها دعای خانوادگی را از یاد برده بودند هراسان بودند. مردم در کلیسا، با بی اعتنایی به سخنان واعظ، با هم گفتگو می کردند و برخی بر صندلیهای عقب برای کمک کردن به پایان یافتن سخنان واعظ چپق می کشیدند. واعظان شکایت داشتند که آنها می توانند تنها کیفرهای روحانی بدهند؛ و از اینکه مردم اندرزهای آنان را از یاد می بردند، گله مند بودند.
ولتر از اینکه می دید دانش الاهی چند تن از روحانیان ژنو پیش رفته است، خوشحال بود. اینان برای برخورداری از مهمان نوازی ولتر در له دلیس به دیدن وی می رفتند و در نهان اعتراف می کردند که اندکی از اندیشه های افسرده کنندة کالون را از سر رانده اند. یکی از آنان، ژاک ورن، در آموزش مسیحی نوشت (1754) که «واعظان هنگامی که برای مردم بالغ و رسیده سخن می گویند، باید از خرد یاری جویند، ولی هنگام سخن گفتن برای مردم عادی ... بهتر است این حقایق را ... برای آنکه در اندیشة آنان اثر کند، به زبان ساده بیان کنند.» ولتر به سیدویل نوشت (12 آوریل 1756): «ژنو دیگر ژنو کالون نیست ـ و به جای آن، شهر فیلسوفان است؛» مسیحیت عقلایی «لاک دین تقریباً همة روحانیان ] این شهر[ شده است؛ و پرستش آفریدگار، که با نظام اخلاقی همراه است، دین تقریباً همة سران شهر است.» ولتر در اثر دیگر خویش، رساله در آداب و رسوم (1756)، پس از نکوهش نقش کالون در اعدام سروتوس، چنین می نویسد: «آنگونه که پیداست، امروز به خاکستر سروتوس «احترام می گذارند».

کشیشان دانشمند کلیساهای پروتستان ... به نظریة [اونیتاریانیسم] وی گرویده اند.» د/ آلامبر، پس از آنکه ژنو و له دلیس را دید و با چند تن از روحانیان و ولتر گفتگو کرد (1756)، برای جلد هفتم دایرة المعارف مقاله ای دربارة ژنو نوشت (1757) و در آن آزاداندیشی و آزادیخواهی روحانیان این شهر را ستود:
چند تن از آنان به خدایی عیسی مسیح، که رهبرشان، کالون، مدافع سرسخت آن بود و برای همان سروتوس را سوزاند، اعتقاد ندارند. ... اعتقاد به دوزخ را که یکی از پایه های ایمان ماست، بسیاری از سران کلیسایی ژنو از سر رانده اند؛ و این اعتقاد را، که خدای دادگر و نیکخواه گناهان ما را با عذاب ابدی کیفر می دهد، منافی حرمت پروردگار می دانند. ... آنان به کیفر رسیدن گناهکاران در جهان آینده را انکار نمی کنند، ولی این کیفرها را موقت و زودگذر می دانند. کیفر در برزخ، که اساسیترین عامل جدایی پروتستانها از کلیسای کاتولیک رومی بود، یگانه کیفری است که بسیاری بدان اعتقاد دارند. این نیز از پدیده های جدید تاریخ اندیشة ناسازگار بشر است.
به سخن کوتاه، بسیاری از کشیشان ژنو دینی جز آیین سوکینوس ندارند. آنان هرآنچه را رازوری نام دارد رد می کنند، و دریافته اند که انسان باید ایمان خویش را، از هرآنچه با خود ناسازگار است، مبرا سازد. ... دین، دست کم در میان مردم ممتاز، به پرستش خدای یگانه محدود شده است.
انتشار این مقاله روحانیان ژنو را هراسان نمود. محافظه کاران، از اینکه بدعت کاران به منبر کلیسای کالونی راه جسته اند، و آزاداندیشان، از آن روی که آزاداندیشی آنان برملا شده است، به هراس افتادند. انجمن کشیشان از کشیشان مظنون بازجویی کرد. کشیشان سخن د/ آلامبر را تکذیب کردند، و انجمن رسماً اصالت آیین کالون را تأیید کرد.
کالون خود یکی از مروجان روشنگری نازیبایی بود که د/ آلامبر آن را می ستود؛ آکادمیی که وی پی افکنده بود یکی از بهترین سازمانهای آموزشی اروپا شد. این آکادمی، درحد متعارف، آیین کالونی و، درحد متعالی، ادبیات کلاسیک تدریس می کرد و آموزگارانی برای آموزشگاههای ژنو پرورش می داد. همة هزینة آکادمی را دولت می پرداخت. کتابخانة آکادمی 000’25 جلد کتاب داشت که به همگان کتاب عاریت می داد. د/ آلامبر «تحصیلات ژنویان را بهتر از دیگر مردم جهان می دانست». کاکس از اینکه دید ژنویهای اهل بازرگانی با آگاهی بسیار از ادبیات و سیاست سخن می گویند دچار شگفتی شد. ژنو در این روزگار با نشر آثار شارل بونه، دربارة فیزیولوژی و روانشناسی، و با نشر آثار اوراس دو سوسور، پیرامون هواشناسی و زمین شناسی، به علم خدمت کرد. در زمینة هنر، به معنای دقیق کلمه، این شهر ژان اتین لیوتار را به جهانیان تقدیم داشت. لیوتار، پس از تحصیل در ژنو و پاریس، به رم رفت و در آنجا تک چهره هایی از پاپ کلمنس دوازدهم و بسیاری از کاردینالها ساخت؛ از آنجا، به قسطنطنیه رهسپار شد و پنج سال در آنجا زیست و کار کرد. سرانجام، به وین، پاریس، انگلستان، و هلند رفت و با کار در زمینة تک چهره سازی، نقاشی مداد رنگی، میناکاری، کلیشه سازی و نقاشی

روی شیشه هزینة زندگی را فراهم ساخت. وی در تابلویی که در روزگار پیری، باصداقت بسیار، از خود کشیده است بیش از ولتر به میمون می ماند.
ژنو در ادبیات چندان پیشرفت نکرده بود. سانسور دقیق و موشکافانة نشریات مردم این شهر را از شوق و ذوق و خلاقیت ادبی باز داشته بود. مقامات شهر تئاتر را، به عنوان مایة ننگ و رسوایی، تحریم کرده بودند. چون ولتر در 1755 برای نخستین بار نمایشنامة زائیر را در اطاق پذیرائی له دلیس نمایش داد، روحانیان شهر غرغر کردند؛ ولی چون این گناه زاییدة ضعف شخصی یک مهمان خارجی سرشناس بود، بدان اعتراضی نکردند. ولی پس از آنکه ولتر گروهی از جوانان ژنو را به بازیگری واداشت، و خواست چند نمایشنامه در این شهر به اجرا گذارد، انجمن روحانیان از «شورای بزرگ» خواست (31 ژوئیة 1755) تا «تصویبنامه های سالهای 1732 و 1739 را، که هرگونه نمایشی را، چه خصوصی و چه عمومی، منع می کردند،» به موقع اجرا نهد، و به کشیشان دستور دهد تا اهل کلیسا را از «شرکت در تراژدیهایی که در خانة آقای ولتر نمایش داده می شوند» بازدارند. ولتر ظاهراً توبه کرد، ولی در خانة زمستانیش، در لوزان، به کار اجرای نمایشنامه ها ادامه داد. گویا به خواهش وی بود که د/ آلامبر، در مقالة پیش گفته دربارة ژنو، آزادی نمایش را خواستار گشت:
ژنو تئاتر [ «نمایش»] را خود طرح نمی کند، ولی (چنانکه می گویند) از دلبستگی به زر و زیور، و اسراف و افسارگسیختگیی که گروههای تئاتری در میان جوانان می پراکنند هراسان است. ولی آیا نمی توان با اجرای قوانین سخت جلو این تباهیها را گرفت؟ ... ادبیات بی آنکه به فساد اخلاق دامن زند پیشرفت خواهد کرد، و ژنو خرد اسپارت را با فرهنگ آتن درهم خواهد آمیخت.
انجمن روحانیان به این گفتار واکنشی نشان نداد، ولی ژان ژاک روسو (همان گونه که خواهیم دید) در مقالة معروف نامه به آقای د/ آلامبر دربارة نمایشها (1758) بدو پاسخ گفت: ولتر پس از خریدن ملک فرنه، با نادیده گرفتن موانع قانونی، در شاتلن، واقع در خاک فرانسه ولی نزدیک به مرز ژنو، تئاتری برپا ساخت. وی در اینجا نمایشنامه هایی اجرا کرد، و در روز گشایش تئاتر از بازیگر نامدار پاریسی، هانری لویی لوکن، استفاده کرد. کشیشان ژنو این نمایشها را تحریم کردند، ولی مردم از آنها چندان استقبال به عمل آوردند که هرگاه لوکن در نمایش بازی می کرد، از ساعتها قبل به تئاتر هجوم می بردند. جنگجوی پیر سرانجام پیروز شد، و «شورای بزرگ» در 1766 نمایش را در ژنو آزاد ساخت.